چهل سال از همبستگی و اتحاد برای داشتن انقلاب می گذرد.



سپاه وحشت

شب با طلوع ستاره سرخی از غروب , دامنش رابر صحرا گستردانده بود. لشکر خسته, بعد از چند ساعت حرکت از کربلا , اطراق کرده بود. عمر سعد , شمر ابن ذلجوشن , حجّار ابن ابحر , حصین ابن نمیر و عمر ابن حجاج گرد آتشی نشسته  وبه پشتی های زربفت  تکیه داده بودند در حالی که طبقی از سیب و انگور روبرویشن نهاده شده بود.حجّار به نگهبان گفت:

های سرباز!پس کو بریان شتر؟ مگر نمیدانی شکم جنگجویان تاب گرسنگی ندارد؟

ابن نمیر گفت:شکم تو با یک شتر سالم هم پر نمی شود.(قهقهه زد)
ادامه مطلب

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تـــکـــســـــرمــــــن گیسوپریشان رستوران ها و کافه های ایران hamintori خرید اینترنتی خلاصه کتاب تفسیر قرآن کریم آیات برگزیده محسن قرائتی وبلاگ خبری آذرپست مطالب مفيد و خواندني دو سوم،خصوصی محبوب دلم